عاشق ترینم

عاشق ترینم  

نمیدانم  ابراز عاشقی غیر از آنکه به آن که دوستش داری وفادار باشی و صادق  


چگونه است اما میدانم که من عاشق ترینم.... 

نمی دانم چگونه باید با آنکه دوستش داری بمانی ، بمانی و مجنون هم بمانی ،  

  

مجنون تر از یک عاشق دیوانه ولی میدانم که من مجنون ترینم... 

 
نمی دانم اشک ریختن از غم دلتنگی و غصه دوری چگونه است و چگونه باید برای  


آنکه دوستش داری دلتنگ شوی اما میدانم  که من دلتنگترینم.....  


نمیدانم قلبی که عاشق است چگونه باید اثبات کند که عاشق است، و یا دلی که در  

 
گرو دلی دیگر است چگونه باید از آن  مهمان نوازی  کند اما میدانم که من  
خوشبخترینم... 


آری بدان که  بعد از تو من بدبخت ترینم.....

 

نمی دانم چگونه باید با تو باشم ، چگونه باید راز دلت را بیابم ، و چگونه باید لحظه های 

  
عاشقی را سپری کنم اما بدان که من داناترینم... 

 

نمی دانم که آیا میدانی بعد از سفر کردنت ، همه لحظه های زندگی  من سرد و بی   


حوصله می شود ؟ آری بدان که من در آن زمان تنهاترینم....  

     

  نمی دانم که آیا می دانی بعد از تو من شکسته ترینم ؟  

 

تولد 20 سالگی

سارا 

متولد ۸مرداد ۱۳۶۹  

صادره از شیراز  

دانشجوی مهندسی پلیمر

**۲0ساله شدم این کیک هم تقدیم به شما دوستان گلم...** 

 

 

راز گل عشق

ابرها مثل من در کوچه پس کوچه های شهر سرگردانند!

باران میبارد و من غرق در زیر قطره های بارانم ،

دستهایم را بر روی گونه ام گذاشته ام تا کسی نفهمد که گریانم!

با دلهره از کوچه ها میگذرم ، نمیخواهم کسی بفهمد که در جستجوی یارم!

چه آرام میبارد باران بر تن نا آرامم ،

چه زیبا میریزد اشکهایم همراه با قطره های باران!

چه سخت میسوزد تن خسته ام ، به خدا مثل یک پرنده با بالهای شکسته ام!

کسی نمیداند که همراه با خود یک قلب شکسته دارم ،

به دنبال گلی هستم که تمام دنیا را در جستجوی او گشته ام !

این یک راز است که اینگونه عاشق شده ام ،

عاشق گلی که تنها با او ، به اوج عشق رسیده ام !

گلی که سالها در جستجوی او گشته ام ، با چشمهای خیس به او رسیدم !

او را از شاخه اش نچیدم تا خشک نشود ، مثل قلب من پر پر و شکسته نشود!

در همانجا برایش مردم و گفتم همانجا خاکم کنید ،  

تا وقتیکه مردم  با نام او رهسپارم کنید !

خاک شدم برای ریشه ی آن گل ، فدا شدم برای زیباترین گل!

آیا او باور کرد که به عشق وفادارم ، تنها او را میخواهم و با او همصدایم!

آیا او باور کرد که من فدایش میشوم  !

غریبه ای آمد و گلم را از شاخه اش چید و رفت

اینک این جان من است که خاک شد و

در ریشه های آن شاخه ی بی گل گرفتار شد ....   

 

 

  

تنها عشق من

 

من بودم وتو  

روزای اروم،عشق خیالی،توی دلامون  

هر روز تو رویام با تو نشستم   

جزتو به هیچ کس من دل نبستم   

مهرتورو من به دل نشوندم  

لعنت به این دل من چه ساده بودم  

عاشق نبودی ،تنهام گذاشتی   

حتی یه ذره دوستم نداشتی   

پروانه بودم زدی پروندی  

شمع قشنگم بدجورسوزوندی  

حالا عزیزم رفتی و تنهام  

خبر نداری از سیل غمهام   

تو حسرت تو ،اروم ندارم   

به یاد چشمات من بی قرارم    

باور ندارم شدم فراموش  

اخ خیلی وقته یخ کرده اغوش   

حالا غروبم هر وقت روزم    

رفتی نگفتی بی تو میسوزم  

چرا نبایدیادت بمیره جاشو تو قلبم نفرت بگیره...